خداوندا! با تدبیر خود از تدبیرهای ناقصم بی نیازم فرما و از اختیار خود بهره مندم بساز. نیایش امام حسین علیه السلام در صحرای عرفات/آخرین بروزرسانی وبگاه:تابستان 1400
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

تو نمازخونه دانشگاه داشتم سجاده آماده می‌کردم برای نماز، همین که چادر مشکی را از سر برداشتم تا چادر نماز بر سر کنم گفت: این همه خودت را بقچه پیچ می‌کنی که چی؟
برگشتم به سمت صدا، دختری را دیدم که در گوشه ی نمازخانه نشسته بود

...

جهت مشاهده کامل متن به ادامه مطلب مراجعه نمایید.



:: موضوعات مرتبط: عفاف و حجاب , داستان عفاف و حجاب , ,
:: برچسب‌ها: من چادر را دوست دارم , عفاف و حجاب , این همه خودت را بقچه پیچ می‌کنی که چی؟ , نمازخونه دانشگاه , داستان عفاف و حجاب , کانون طه , حجاب , حجاب برتر ,
:: بازدید از این مطلب : 1799
تاریخ انتشار : چهار شنبه 1 بهمن 1393 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

سخنان استاد حسین انصاریان در مورد حیا و حجاب / واقعا خسته نباشید... 

سخنان استاد حسین انصاریان در مورد حیا و حجاب

واقعا خسته نباشید...

برادران و خواهران عزیز ، حتما این سخنرانی رو گوش بدین.

طرح دشمنان برای نابودی اسلام توسط فساد

***

پاپ از هفت هزار کشیش و کادینال دعوت کرد

دستور کار جلسه این بود برای خاموش کردن چراغ اسلام

طرح 7000 کشیش با سواد برای کشتن اسلام

یک پیشنهاد تو این هفت هزار پیشنهاد ها انتخاب شد

بنا شد که کاملا خرج بکنند برای پیاده شدن این پیشنهاد

و اون اینکه...

اگه میخواین چراغ دین خاموش بشه

تمام دختران و زنان مسلمان رو نیمه عریان از خونه بکشیم بیرون...

جهت دانلود سخنرانی به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 



:: موضوعات مرتبط: دانلود , فیلم , عفاف و حجاب , درباره عفاف و حجاب , داستان عفاف و حجاب , پرسش و پاسخ عفاف و حجاب , حجاب در آینه قرآن و کلام بزرگان , حجاب در قاب تصویر , حضرت زهرا(س) , سخنرانی , استاد انصاریان , ,
:: برچسب‌ها: واقعا خسته نباشید , مذهبی , حجاب , سخنرانی , استاد حسین انصاریان , سخنان بسیار شنیدنی از استاد انصاریان , سخنرانی بسیار زیبای استاد انصاریان درباره حجاب , چادری ها , پاپ از هفت هزار کشیش و کادینال دعوت کرد , دستور کار جلسه این بود برای خاموش کردن چراغ اسلام , طرح 7000 کشیش با سواد برای کشتن اسلام , اگه میخواین چراغ دین خاموش بشه , تمام دختران و زنان مسلمان رو نیمه عریان از خونه بکشیم بیرون , کانون طه , عفاف و حجاب ,
:: بازدید از این مطلب : 11783
تاریخ انتشار : چهار شنبه 24 دی 1393 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان
تاریخ انتشار : جمعه 5 دی 1393 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان
تاریخ انتشار : چهار شنبه 12 آذر 1393 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم. پدر و مادرم به حجاب و حدود مسائل شرعی، خیلی اهمیت می‌دادند. حجاب را زودتر از نه سالگی شروع کردم. لباس‌هایم بلند و موهایم پوشیده بود، اما چادر، پوشش دائمی‌ام نبود.

دوم یا سوم راهنمایی بودم که چادر مشکی را برای همیشه انتخاب کردم و چادری بودنم را هم دوست داشتم. هیچ مخالفتی مبنی بر اینکه زود است یا دلم نمی‌خواهد، نداشتم و در مدرسه، بچه‌ها هم خیلی برخورد خوبی داشتند و از حجابم خوششان می‌آمد، اما هنوز در مهمانی‌ها، چادر نداشتم.

 

برای مشاهده کامل متن به ادامه مطلب مراجعه نمایید.



:: موضوعات مرتبط: عفاف و حجاب , داستان عفاف و حجاب , تحقيقات،مقالات , دوست , ,
:: برچسب‌ها: تأثیر یک دوست مرا شیفته چادر کرد , تاثیر دوست بر حجاب , تاثیر دوستان بر حجاب , ماجرای چادری شدنم , حجاب , عفاف , عفاف و حجاب , داستان عفاف و حجاب , حکایت عفاف و حجاب , حیا , دین داری , خون بها , خون بهای شهیدان , کانون فرهنگی طه , وبگاه کانون فرهنگی تبلیغی طه , کانون طه ,
:: بازدید از این مطلب : 1703
تاریخ انتشار : پنج شنبه 22 آبان 1393 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

بخش عفاف و حجاب وبگاه کانون فرهنگی تبلیغی مردمی طه ؛ من یک دختر چادری‌ام که خیلی به چادرم افتخار می‌کنم و خیلی خیلی دوستش دارم. عاشقشم، وقتی خودم رو توی آینه یا هر جایی که تصویرم می‌افته با چادر می‌بینم، یك حس آرامشی بهم دست میده که اصلاً قابل توصیف نیست.

اما ماجرای چادری شدنم، اینطوری بود:

من توی یك خانواده مذهبی بزرگ شدم و تک دختر هستم. برای چادری شدنم، هیچ اجباری نداشتم. اولین چادرم رو توی سوم راهنمایی، وقتی كه می‌خواستم برم مشهد، برای رفتن به داخل حرم دوختم. بعد اون هم دیگه چادر سر نمی‌کردم. مانتویی بودم، اما حجابم متعادل بود.

یك عمو دارم که خیلی تو حجاب، سخت‌گیر بود. اصلاً باهام نمی‌ساخت و خیلی اذیتم می‌کرد، با تحقیر، مسخره کردن لباسام و ...

من هم از لجش، بیشتر موهام رو در می‌آوردم و لباسای رنگی و جین و... می‌پوشیدم. شیطونی می‌کردم که حرصش رو در بیارم. اون هم مینشست زیر پای بابام که دخترت، این جور و اون جور. خلاصه کنم، ولی بابام خیلی بهم سخت نمی‌گرفت...

 

برای مشاهده کامل متن به ادامه مطلب مراجعه نمایید.



:: موضوعات مرتبط: عفاف و حجاب , داستان عفاف و حجاب , ,
:: برچسب‌ها: ماجرای چادری شدنم , حجاب , عفاف , عفاف و حجاب , داستان عفاف و حجاب , حکایت عفاف و حجاب , حیا , دین داری , خون بها , خون بهای شهیدان , کانون فرهنگی طه , وبگاه کانون فرهنگی تبلیغی طه , کانون طه ,
:: بازدید از این مطلب : 1801
تاریخ انتشار : پنج شنبه 22 آبان 1393 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

بخش عفاف و حجاب وبگاه کانون فرهنگی تبلیغی مردمی طه

گفتم؛ راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.

داشتم سجاده آماده می کردم برای نماز، همین که چادر مشکی ام را از سر برداشتم تا چادر نماز بر سر کنم گفت: این همه خودت را بقچه پیچ می کنی که چی؟

بر گشتم به سمت صدا، دختری را دیدم که در گوشه ی نمازخانه نشسته بود.

پرسیدم: با منی؟

گفت: بله! با تو ام و همه ی بیچاره های مثل تو که گیر کرده اید توی افکار عهد عتیق! اذیت نمی شوی با این پارچه ی دراز دور و برت؟ خسته نمی شوی از رنگ همیشه سیاهش؟

 

 

برای مشاهده کامل متن به ادامه مطلب مراجعه نمایید.



:: موضوعات مرتبط: عفاف و حجاب , داستان عفاف و حجاب , ,
:: برچسب‌ها: اذیت نمی‌شوی با این پارچه دراز دور و برت , حجاب , عفاف , عفاف و حجاب , داستان کوتاه عفاف و حجاب , داستان عفاف و حجاب , حکایت عفاف و حجاب , حیا , دین داری , خون بها , خون بهای شهیدان , کانون فرهنگی طه , وبگاه کانون فرهنگی تبلیغی طه , کانون طه ,
:: بازدید از این مطلب : 1587
تاریخ انتشار : پنج شنبه 22 آبان 1393 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

بخش عفاف و حجاب وبگاه کانون فرهنگی تبلیغی مردمی طه

به حجاب اعتقاد نداشتم، نه من و نه هیچکدوم از اطرافیانم. نماز هم نمیخوندیم. اوایل زندگی ساده ای داشتیم، همه ی ما. ساده، مهربون، صمیمی، خاکی... اما با گذشت زمان آدما عوض میشن. پول که وارد زندگی ما شد، همه چیز تغییر کرد. اونقدر سقوط كرديم كه مهمونی هامون بدون نوشیدنی های الکلی و رقص برپا نمیشد. یا اگه یه مهمونی بدون این ویژگی ها بود اصلا خوش نمیگذشت!

 

در مجالس خودمونی که فقط اقوام بودیم بلوز و شلوار میپوشیدم. یکی دو دفعه هم توی مراسم های خاص پیراهن و کت و دامن پوشیدم ولی دیگه نه. لباس های دخترونه دوست نداشتم. بدون هیچ اعتقاد دینی، خیلی متفاوت با اطرافیانم فکر میکردم. موقع بیرون رفتن ظاهر ساده ای داشتم و آرایش نمیکردم. مانتوهای کوتاه نمیپوشیدم و همیشه با دوستام درگیری داشتم چون شالمو عقب نمیکشیدم. این طرز فکر از همون اول توی وجودم بود: کاری رو انجام نمیدم، اگه انجام دادم بصورت کامل انجام میدم. درسته که حجاب رو قبول نداشتم ولی رعایت پوشش رو یه قانون اجتماعی میدونستم و قوانین برای رعایت نظم باید رعایت بشن.

 

برای مشاهده کامل متن به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 



:: موضوعات مرتبط: عفاف و حجاب , داستان عفاف و حجاب , ,
:: برچسب‌ها: دليلي براي چادري نشدن نديدم , داستان عفاف و حجاب , حیا , عفاف و حجاب , حجاب فاطمی , حجاب صحیح , حجاب اسلامی , سوالاتی درباره حجاب , داستان های حجاب , داستان های کوتاه عفاف و حجاب , داستانهای عفاف و حجاب , داستان های زیبا در مورد عفاف و حجاب , عفت , مرواریدی در صدف ,
:: بازدید از این مطلب : 1716
تاریخ انتشار : پنج شنبه 22 آبان 1393 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

ﺩﺭ ﮐﻼﺱ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻓﺎﻣﯿﻠﯽ ﻭ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﮐﻮﭼﮑﺸﺎﻥ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺷﻮﺧﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﭘﺮﺳﺪ.ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯿﮑﻢ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺣﺴﺎﺏ ﺟﺪﺍﮔﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ. ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﮐﺎﺭﮔﺎﻩ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﭼﺎﺩﺭﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﻭﺭ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﮔﯿﺮﺕ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ، ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮﻡ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﺣﻠﻘﻪ ﺍﺕ ﮐﺞ ﺷﺪ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﻣﻦ ﺍﺭﻓﺎﻕ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ .
ﻭﻗﺘﯽ ﺣﻠﻘﻪ ﺭﺍ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺯ ﻧﺎﺯﯼ ﮐﻼﺱ ﺑﺮﯾﺪﻡ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺁﺧﺮ ﺗﺮﻡ ﮐﻪ ﺣﻠﻘﻪ ﯼ ﺟﻼ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﺑﺮﻕ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﺭﺍ ﺩﺭ
ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺩﯾﺪﻡ . ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎ ﺍﺭﻩ ﺁﻫﻦ ﺑﺮ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩ.
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﻫﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻟﺤﯿﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻗﯿﻖ ﺗﺮ ﻭ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﺎﺩﺭﺕ ﺑﺴﻮﺯﺩ. ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﭘﺴﺮﮐﻬﺎﯼ ﺗﺨﺲ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻪ ﺳﺨﺮﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﻨﺪ. ﻇﺎﻫﺮﻡ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺍﻡ ﮐﻨﻨﺪ .
ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺒﻞ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﯼ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ . ﺑﺎ ﺁﻥ ﺳﻦ ﮐﻢ ﺩﺭﮎ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻫﻢ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﺩﺍﺭﻡ . ﺁﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻠﻨﺪ ِﺳﯿﺎﻩ ِﻗﺸﻨﮓ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ. ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﺎ ﺑﻘﯿﻪ ﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻓﻢ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻡ . ﺍﺯ ﻋﻤﻖ ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﺕ ﭼﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.

ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻢ !
ﺩﺧﺘﺮ ﭼﺎﺩﺭﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﻣﯿﻦ

ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻣﺤﺠﺒﻪ ﯼ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﻧﺪ.
ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﮕﻮ ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﻕ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺣﺲ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
♥•٠·



:: موضوعات مرتبط: عفاف و حجاب , داستان عفاف و حجاب , ,
:: برچسب‌ها: حجاب , عفاف , عفاف و حجاب , داستان عفاف و حجاب , حکایت عفاف و حجاب , حیا , دین داری , خون بها , خون بهای شهیدان , کانون فرهنگی طه , وبگاه کانون فرهنگی تبلیغی طه , کانون طه ,
:: بازدید از این مطلب : 1846
تاریخ انتشار : دو شنبه 17 شهريور 1393 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

دخترک رو به من کرد و گفت :
واقعا آقا ؟!
گفتم:
ببخشید چی واقعا ؟!
گفت: واقعا شما بچه مذهبیها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد !
گفتم:
بله
گفت:
اگه آره،
پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند محو ما میشن، ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشید فقط سر پایین میندازید و رد میشید !
گفتم:
آره راست میگی ، سر پایین انداختن کمه !
گفت:
کمه ؟ ببخشید متوجه نمیشم ؟
گفتم:
برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا(س) سر پایین انداختن کم است باید زانو زد
♥•٠·



:: موضوعات مرتبط: عفاف و حجاب , داستان عفاف و حجاب , حجاب در قاب تصویر , ,
:: برچسب‌ها: حجاب , عفاف , عفاف و حجاب , حضرت زهرا , داستان عفاف و حجاب , حکایت عفاف و حجاب , حیا , دین داری , خون بها , خون بهای شهیدان , کانون فرهنگی طه , وبگاه کانون فرهنگی تبلیغی طه , کانون طه ,
:: بازدید از این مطلب : 2511
تاریخ انتشار : یک شنبه 2 شهريور 1393 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

براي دانلود کليک کنيد
محتواي اين وبلاگ منطبق بر قوانين جمهوري اسلامي ايران مي باشد. اين وبگاه در سايت ساماندهي پايگاه هاي اينترنتي وزارت ارشاد ثبت شده است. اکثر مطالب وبلاگ داراي منبع از کتب اسلامي و يا سايت هاي ارزشي و مفيد ديني است و کپي برداري از مطالب وبگاه فقط با ذکر منبع بلا مانع است